محبوب یا منفور؟

نتیجه‌ی نظرسنجی سایت خبرآنلاین جالب بود. حتی اگر محبوب‌تر بودن هاشمی از بین سیاستمدارهای فعلی قابل پیش‌بینی بوده باشه اما این که از شخصیت‌های محبوب هنری و ورزشی هم با این فاصله جلوتر باشه احتمالا خیلی‌ها رو غافلگیر کرده. البته این آرا متعلق به مردمی هست که به اینترنت دسترسی دارند و اهل مطالعه و پی‌گیری اخبار روز هم هستند. شاید در بین مردم اقشار دیگر، نتایج این نظرسنجی کاملا متفاوت باشه.

این محبوبیت قطعا با فشارها و حمله‌های اخیر بی‌ارتباط نیست. به عبارت دیگه هاشمی بخش عمده‌ای از این محبوبیت رو مدیون آقای احمدی‌نژاده. گرچه احمدی نژاد از طریق تقابل با هاشمی تونست طرفداران پر و پاقرص زیادی جمع کنه اما مدت‌هاست که این ترفند، کارکرد عکس پیدا کرده. البته این منحصر به احمدی‌نژاد نیست بلکه اصولا حمله به هاشمی از طرف هر شخص یا جناحی که باشه دیگه بر محبوبیت هاشمی اثر منفی نداره! نه تنها اثر منفی نداره بلکه ممکنه هاشمی رو محبوب‌تر هم بکنه!

هاشمی از میون آتیش رگبار سی‌ساله تخریب رد شده و انگار مثل فولاد آبدیده ضد ضربه شده. دیگه هیچ شایعه یا انتقادی نمونده که علیه‌اش نگفته باشن. از دزدی و قتل و خیانت، همه رقم اتهام خورده. رییس دولت رسمی کشور اومده تو تلویزیون رسمی کشور، به دزدی متهمش کرده. از این بالاتر دیگه چی می‌تونه باشه؟ می‌گن چیزی که آدمو نکشه، قوی‌ترش می‌کنه و این اتفاقی هست که ظاهرا برای هاشمی افتاده.

یک جایی اواخر کتابِ "مصلحت‌ها و حقیقت‌ها" (1378)، مسعود سفیری سوالی می‌پرسه با این مضمون که چرا در برابر این اتهامات از خودتون دفاع نمی‌کنید؟ و هاشمی جوابی می‌ده با این مضمون که نیازی نیست بالاخره این گرد و غبارها می‌خوابه و تاریخ، حقیقت رو بر ملا می‌کنه.

این نظرسنجی رو هم که بذاریم کنار، آخرین انتخاباتی که هاشمی درش شرکت کرده بود یعنی انتخابات خبرگان 1386، آرای بسیار بالای هاشمی نشون می‌داد پایگاه مردمی قابل توجهی داره. حتی توی همون انتخابات 1384 دور اول هم هاشمی اول شده بود. اما چرا با تمام این شواهد روشن به نظر میاد هاشمی در جامعه محبوب نیست؟

به نظر من دو تا دلیل داره. اول این که هاشمی همون قدر که جاذبه‌اش بالاست دافعه‌اش هم بالاست! یعنی دشمن و مخالف هم زیاد داره. دلیل دوم این که مخالفان هاشمی، از موافقانش بسیار پرسروصداتر هستند. مخالفان هاشمی عمدتا مدعیان قدرت‌اند (رقبا) که هم امکانات و رسانه‌هاشون بیشتره و هم انگیزه‌هاشون قویتره. چه در داخل ایران چه خارج ایران. بنابراین فریادشون بلندتره. در مقابل موافقان هاشمی، گرچه پرتعدادترند اما نه امکانات طرف مقابل رو دارند و نه چندان انگیزه‌ای برای سروصدا دارند. حمایت اینها یک حمایت ملایم و آرومه. این ملایمت، هم به خاطر فقدان انگیزه‌ی قوی برای حمایت هست و هم به خاطر منش و ماهیت این آدم‌ها. چراکه اصولا آدم‌های احساسی و تندمزاج، نمی‌تونن موافق هاشمی باشن.

طرفداران و موافقان هاشمی، از نوعی که به خاطرش بیان تو خیابون و شعار بدن و سینه سپر کنن نیستند اما، به خاطر سطح آگاهی و تفکرشون، و حتی مهارتهاشون، تاثیرگذاریشون در جامعه عمیقتره.

عجالتا

فعلا این مقاله جالب  و این نظرسنجی  رو داشته باشید تا عرض کنم.

هاشمی، بعد از این

بعد از کنار رفتن هاشمی از جایگاه ریاست  مجلس خبرگان، خبر جعلی درگذشتش رو بر اثر سکته‌ی قلبی روی سایت این نهاد گذاشتن. یعنی که: هاشمی! از غصه‌ی ضربه‌ای که به‌ت زدیم داری سکته می کنی.
بعد از شکستش مقابل احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری  هم خیلی‌ها می‌گفتن «سکته نکنه خوبه».
مردم خودشون رو می‌گذارن جای طرف، و حدس می زنن که اون آدم الان چه احساسی می‌تونه داشته باشه.
محمد هاشمی گفته وقتی قضیه‌ی این خبر جعلی رو به هاشمی داده، هاشمی خنده‌ش گرفته.

الان واقعا چه حالی داره؟ حتما از خیلی چیزها ناراحته، ولی نه اون قدری که بقیه فکر می‌کنن. اینم به نوع جهان‌بینی عجیب "تکلیف محور" او برمی گرده.


علت همه‌ی این گیج شدن‌ها و  تعجب‌ها و غافلگیر شدن‌های مردم در برابر هاشمی، اینه که پیش‌فرض اکثر مردم درباره‌ی شخصیت و طرز فکر او غلطه. مردم می‌گن این همه بلا سرش آوردن مگه می‌شه بی‌خیال بشه؟ حتما یه نقشه‌ای تو سرشه. بعد که می‌بینن کاری نکرد باز حیرت می‌کنن. یه عده به این نتیجه می‌رسن که قدرتی نداره. یه عده می‌گن به خاطر ترس از جونش یا وابستگی به مال و مقامه. و یه عده‌ای باز می‌گن نه اینا همه‌ش  نقشه‌ست حالا صبر کنید تا ببینید!
اما وقتی از نوع طرز فکر هاشمی خبر داشته باشیم، از عملکردها و موضع گیری‌هاش کم‌تر تعجب می‌کنیم و پیش‌بینی برنامه‌ی آینده‌ش هم آسون‌تر می‌شه. براساس این طرز فکر که به یک غرور خیلی خیلی زیاد هم آمیخته‌ست، چیزی که اهمیت داره اینه که اون کاری رو که باید انجام بده، انجام بده و نتیجه‌ی کار براش در اولویت نیست: «الخیر في ما وقع».

این نوع نگاه به مسائل، یه سری خوبی داره یه سری بدی. خوبیش اینه که استرس و غصه و کینه‌ی آدم، کم می‌شه. بدیش اینه که آدم برای رسیدن به هیچ چیزی زیاد به آب و آتیش نمی‌زنه. نمونه‌ش جریان انتخابات ریاست جمهوری 84 که به قول بهزاد افشاری، هاشمی مثل کسی بود که تو مسابقه‌ شرکت کرده ولی حاضر نیست حتی راه بره چه برسه به دویدن. چون هاشمی با خودش فکر می‌کرد که تکلیفش این بوده که برای جلوگیری از خطری که حس می کرد در پیش هست وارد میدون بشه اما اگر اراده‌ی مردم و خدا بر پیروزی او قرار نگیره، تکلیف از دوشش ساقطه!! فکر می‌کرد همین که برای کاندیدا شدن قبول زحمت فرموده کافیه!


بعد از این هم همینه. اگر حس کنه کاری از دستش برمیاد حتما انجام می‌ده اما خیلی هم به آب و آتیش نخواهد زد. پس منتظر عملیات محیرالعقول نباشید. حمایت و خواست مردم در این که احساس تکلیف بکنه یا نکنه خیلی موثره. وقتی می‌گم خواست مردم، منظورم این نیست که هر کاری که مردم بخوان همون کارو می‌کنه. اتفاقا به تشخیص مردم زیاد اعتقاد نداره. منظورم از خواست مردم اینه که وقتی تصمیم می‌گیره یه کاری بکنه مردم از انجام این کار حمایت بکنن یا نکنن. البته حوصله‌ی این که بیاد برای مردم توضیح بده چرا اون کار باید انجام بشه هم نداره! اگر مردم خودشون فهمیدن که فهمیدن، اگر نفهمیدن مشکل خودشونه!


در مورد این که هاشمی باید از مناصبش کناره‌گیری بکنه یا نه، نظرات متفاوته. به جز مخالفانش که خب می‌خوان سربه تنش نباشه اصلا و هر چه زودتر شرش رو از حکومت و بلکه از روی زمین کم کنه، عده‌ی زیادی از منتقدان وضع موجود مثل مهدی خزعلی هم معتقدند هاشمی باید هر چه زودتر این بند ناف رو ببره و از کلیه‌ی مناصب حکومتی استعفا بده. اما بعضی‌ دیگر از منتقدان مثل محمد رهبر فکر می‌کنن که «بازی شطرنج آقای هاشمی رفسنجانی در قدرت جواب می‏دهد.  یعنی اگر ایشان هم از قدرت کنار بکشند و دقیقاً بشوند مانند آقایان کروبی، موسوی و خاتمی، آن‏جا دیگر هیچ‏گونه مهره‏ای ندارند که تکان بدهند. اولاً مردم پشت ایشان نخواهند آمد. چون یک‏بار قرار شد به ایشان در قبال آقای احمدی‏نژاد رأی بدهند، ولیکن این‏طور نشد و  دیگر این‏که فقط در قدرت است که می‏توانند شناگر قهاری باشند.  آقای هاشمی مرد حماسه‏های پشت صحنه هستند».


این نکته‌ی آخر، موضوع پست بعدی این وبلاگ خواهد بود.

و حالا فینال جام جهانی

خیلی‌ها معتقدند فردا فینال جدالی هست که از خرداد 88 رسما کلید خورده. یک طرف مارادوناست که تیمش تار و مار شده، طرف مقابل یک تیم کامل سرحال و قبراق با اردوهای تدارکاتی آنچنانی که داور و زمین رو هم داره.

حالا باید دید مارادونا با تکیه بر خلاقیت‌های فردی خودش می‌تونه از پس این تیم قلدر و قدر که مدت‌هاست داره در میدان سیاست ایران یکه‌تازی می‌کنه و حریفاش رو یکی پس از دیگری ناک اوت می‌کنه بربیاد یا نه.

ظاهرا که مارادونا بخت چندانی نداره حالا باید یک روز دیگه منتظر موند و دید. هر چند فردا هم پایان ماجرا نیست و بلافاصله دور جدیدی آغاز خواهد شد.

بهمن هدایتی در تحلیل جالب توجهی که نوشته پیش‌بینی کرده که اگر هاشمی از ریاست خبرگان کنار بره استعفا می‌ده و حاضر نمی‌شه «مثل یک عضو عادی و مثلا امام جمعه گمنام یک شهرستان از "پایین" و از روی صندلی های قرمز کف مجلس، ریاست آقای مهدوی کنی و نایب رئیسی سیداحمد خاتمی و هاشمی شاهرودی را به نظاره بنشیند». اما من مطمئن نیستم. به نظر من برای این که نشون بده ریاست این مجلس اهمیت خاصی براش نداره حداقل تا مدتی این وضعیت رو تحمل خواهد کرد. اما هم‌زمان به قول همین بهمن خان، بازی رو «در زمین جدیدی از سر خواهد گرفت».


***

من اگر جای فائزه بودم یک ماه بستری می‌شدم اون وقت خانوم، خوشحال و خندان رفته تئاتر تماشا کنه! البته توی همون فیلم هم خیلی خونسرد به نظر می‌رسه. هر چه قدر حمله‌کننده‌ها عصبانی هستن و جیغ و داد  می‌کنن و خون جلو چشماشون رو گرفته، فائزه آرومه. اون پسر همراهش  (علی پسر فاطمه هاشمی) هم خیلی جالبه. هر کی جای اون بود لابد غیرتش گل می کرد و درگیر می‌شد اما این پسر دریغ از یه فحش! دریغ از یه داد!  ظاهرا براشون کاملا عادی و روتینه این مدل زندگی.

تکرار یک حمله‌ی انتحاری

برای دومین بار تعدادی از "بچه‌های حزاللهی" (ادعای خود این افراد) به فائزه هاشمی حمله و از این اقدام فیلم‌برداری و بعد منتشرش کردن. با این تفاوت که این بار از الفاظ خیلی بدتری استفاده کردن و پسر جوان همراه او رو هم کتک زدن.

دلیل این حمله، برای همه‌ی کسانی که جریانات سیاسی روز رو تعقیب می‌کنن، کم و بیش پیداست: تحریک هاشمی برای واداشتن او به عکس‌العمل و متعاقبا تقابل او و رهبری در آستانه انتخابات هیئت رئیسه‌ی مجلس خبرگان.

اما چرا از این اقدامات فیلم‌برداری و فیلمش رو منتشر می‌کنند؟

این کار چند تا فایده داره: یکی این که مطمئن می‌شن این اتفاق با جزئیات کامل به سمع و بصر خود هاشمی می‌رسه و نهایت تاثیر خودش رو می‌ذاره. دوم این که هشداری می‌شه برای حامیان و دور و بری‌های هاشمی و ترس و یأس رو توامان به این افراد القا می‌کنه. سوم و مهم‌تر از همه، جریحه‌دار کردن غرور هاشمی: ظاهرا کسانی که این اقدامات رو هدایت می‌کنن خوب می‌دونن که انتشار این فیلم خیلی بیش‌تر از خود اون اتفاق، هاشمی رو اذیت می‌کنه.


با این حال تجربه نشون داده هیچ کدوم اینا کارساز نیست. از طرفی تمام این تکاپوها بخصوص چنین اقدامات هزینه‌بری* نشون می‌ده که تمام تلاشی که برای کنار زدن هاشمی از صندلی ریاست مجلس خبرگان شده تا این لحظه بی‌نتیجه بوده.


*بدیهی است که انتشار چنین فیلمی حتی بیش‌تر از اون لطمه‌ای که به هاشمی می‌زنه، مخالفانش رو بی‌آبرو و منفور می‌کنه. اگر اون‌ها حاضر شدن چنین هزینه‌ای بپردازن معنیش اینه که یا فکر کردن واقعا لازمه و یا این که تصور می‌کنن این اقدامات پای اونا نوشته نمی‌شه.

یک ملاقات عجیب

سایت فردا (نزدیک به قالیباف) سه روز پیش خبری منتشر کرد مبنی بر دیدار دیدار مشایی با هاشمی. به نوشته‌ی فردا در این دیدار مشایی از هاشمی خواسته که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نظرات و مواضع خود رو با دولت مردان همسو تر کنه و قول داده که در صورت همراهی هاشمی با دولتمردان زمینه بازگشت بدون جنجال مهدی هاشمی به کشور رو میسر کنه.

البته با ویژگی‌هایی که از مشایی سراغ داریم هیچ بعید نیست این خبر عجیب واقعیت داشته باشه. بخصوص وقتی دو روز طول می‌کشه تکذیب بشه و محمد هاشمی هم به جای تکذیب اظهار بی‌اطلاعی می‌کنه.

اما چرا؟ اگر این خبر راست باشه، دلیلش چی می‌تونه باشه؟ این سوالی هست که به نظرم ارزش تامل رو داره.

جالب این جاست که آقای احمدی‌نژاد از انتخابات سال 84 تا به الان خودش رو بیش از هر چیزی به عنوان "قهرمان مبارزه با هاشمی" تعریف کرده و از اون طرف هم محور اتحاد و حمایت بسیاری از نیروها از هاشمی، مقابله با آقای احمدی‌نژاد بوده و هست!

آیا این دیدار می‌تونسته با یک هدف کوتاه مدت مثل قضیه‌ی تعیین رییس بانک مرکزی باشه؟

و نکته‌ی جالب دیگه این که سایت رسمی هاشمی در روزهای اخیر دو مطلب منتشر کرده با این عناوین که به شدت آدم رو یاد خبر ملاقات مشایی و وعده‌ی او می‌ندازه:

ساواک : گروکشی خانوادگی با هاشمی نتیجه ندارد!

ادای حق مردم برایم عزیزتر از فرزند است

ماجرای اون عکس تاریخی

این عکس که هشتم اردیهشت 1360 در جریان یکی از جلسات علنی مجلس اول گرفته شده خیلی معروفه و بارها در سایت‌ها و وبلاگ‌های مختلف منتشر شده. تقریبا تمام کسانی که شرحی بر این عکس نوشته‌ن اشاره کردن به لبخند هاشمی و برداشت کرده‌ن که هاشمی از کتک خوردن علی‌اکبر معین‌فر خوشحال و راضی بوده.

 ببینیم هاشمی خودش توی خاطرات روزانه‌ش راجع به این جریان چی نوشته:

آقای محمد منتظری از فتنه مجاهدین خلق یاد کرد و آیات محارب را برآنها تطبیق کرد و تقاضای شدت عمل نمود و در مورد محاکمه امیرانتظام بحث و اخطار کرد که مبادا مسامحه شود. [محمد منتظری در این نطق درخواست کرده بود که محاکمه آقای امیرانتظام کافی نیست و باید بقیه اعضای دولت موقت هم محاکمه شوند - پانوشت] سندی را خواند که امیرانتظام روزهای اول پیروزی به دستور آقای بازرگان، نخست وزیر، راه را برای فرار خارجیان و اخراج ثروت‌ها و اسناد باز گذارده و متهم به خیانت عظماشان کرد. گفت بازرگان، صباغیان و دکتر یزدی هم باید محاکمه شوند. از خیانت فریور معاون تسلیحاتی وزارت دفاع گفت، حیدری پاکسازی شده را به عنوان مسؤول به خطر افتادن پنجاه و شش میلیون دلار که در خرید اسلحه کلاه سرش رفته افشا کرد. از این که بعضی فرماندهان ارتش می‌خواهند پاکسازی شده ها را برگردانند انتقاد کرد.

مهندس بازرگان خواست دفاع کند، اجازه دادم، ولی برخورد تند آقای معین‌فر با آقای قاسمی و فحاشی معین‌فر جلسه را متشنج کرد و اکثر نمایندگان به عنوان اعتراض جلسه را ترک کردند و من برای خواباندن فتنه تنفس دادم و درگیری‌های زیادی در حال تنفس روی داد. آقای حسینی نماینده نایین بیهوش شد. بعد از آرامش، جلسه برقرار شد و خوب پیش رفت؛ بحمدلله.

عکس این درگیری هم در همین صفحات (76-77) چاپ شده که من فکر می کنم منبع اصلی این عکس همین کتاب هاشمی بوده. چون تمام عکس‌هایی که تو اینترنت هست سیاه و سفیده در حالی که اصل عکس به احتمال زیاد باید رنگی بوده باشه. ولی عجیبه که هیچ کدوم روایت هاشمی رو از این جریان نقل نکردن. (مثلا این وبلاگ هم به جای وقایع 8 اردیبهشت 60 اومده روزنوشت 10 ابان 62 رو نقل کرده!)

در روزنوشت یکی از روزهای چند ماه بعد یعنی 16 مهر ماه 1360 هم روایت مشابهی هست:

جلسه علنی داشتیم؛ در ادامه بحث از لایحه بازرسی کل کشور، نگران نطق‌های قبل از دستور علیه نهضت آزادی بودم؛ کنترل کردم. آقای یارمحمدی مطالب تندی تهیه کرده بود که به خواهش من از صحبت منصرف شد. آقای رضوانی که تندتر از دیگران است در اظهاراتش مراعات کرد... به خیر گذشت. مهندس بازرگان شرکت نکرده بود. احتمال می‌رفت که دوستانش هم شرکت نکنند ولی آمده بودند. آقای سازگارنژاد از اهانت آقای یارمحمدی شکایت داشت. در حضور من نزاعشان در گرفت. آقای یارمحمدی یک سیلی پراند که نخورد ولی خیلی بد بود. در تالار در دو طرف صندلی من ایستاده بودند. با خوشرویی به قضیه خاتمه دادم، ولی باید رسیدگی کنم. (عبور از بحران - ص260)


مورد عجیب مهدی هاشمی

1- حالا همه‌ی قضایای مربوط به مهدی هاشمی به کنار، این آخریا سایت آینده برداشته نوشته "پیرو انتشار نامه سرگشاده مهدی هاشمی به دادستان كل كشور، یك منبع آگاه درگفتگو با «آینده»، با توصیه به مهدی هاشمی برای بازگشت سریع به كشور گفت: مهدی هاشمی باید بداند مجموعه عملكرد و روابط وی در طول سالهای حضورش در ایران به گونه‌ای است كه وی نخواهد توانست با ایفای نقش اپوزیسیون به تبلیغ علیه نظام بپردازد و درصورت اصرار براین موضوع، اطلاعاتی كه نشان می دهد وی چه ارتباطاتی در داخل كشور و با مسئولین مختلف نظام از جمله مسئولین فعلی دولت داشته است، منتشر خواهد شد و فعلا برای نمونه تصاویری كه نشان دهنده چگونگی ارتباط مهدی هاشمی با جناب آقای دكتر احمدی نژاد است، منتشر می شود"

یعنی عنایت بفرمایید که عکس با آقای احمدی نژاد به عنوان مدرک جرم تلقی شده! و وسیله‌ای برای تهدید شده. اونم از طرف یکی از طرفداران آقای احمدی نژاد!

چه جوریاست؟!... ما که سر درنیاوردیم!


2- مهدی هاشمی تو همین نامه‌ی مذکور نوشته بود "هدف، پدر مظلوم من است". متصف کردن هاشمی به صفت "مظلوم" فکر می‌کنم از نظر خیلی‌ها خنده‌دار به نظر میاد. ده سال پیش چنین حرفی حتی مسخره‌تر هم بود. ده سال دیگه چه جوریه؟ ده سال دیگه شاید بدیهی به نظر بیاد. شاید هم خنده‌دار‌تر از امروز.

3- محسنی اژه‌ای گفته که قوه قضائیه نمی‌تونه اتهامات مهدی هاشمی رو برای جهانیان ثابت کنه و به همین خاطر برای دستگیری او به اینترپل مراجعه نشده. پیش‌تر مهدی هاشمی از طرف بعضی مقامات تهدید شده بود که اگر برنگرده برای دستگیری‌ش از همکاری اینترپل استفاده خواهد شد. من به مباحث حقوقی اینترپل وارد نیستم ولی فکر می‌کنم در صورت وجود مفاسد اقتصادی اونم در حد قضیه‌ی استات اویل (در صورت اثبات جرم) اینترپل می‌تونه کمک کنه.


سهو یا عمد؟

این که آقای صادق آملی لاریجانی، به اجبار و بنا به مصلحت یا حتی از روی میل و موافقت به ابطال وقف داانشگاه آزاد رای بده، قابل درکه. اما اون متلک‌ها دیگه چی بود؟! روزنامه ایران از قول رییس قوه قضاییه تیتر زد:

"سخنان هاشمی عوامانه است"

هر چند قوه قضاییه برای روزنامه‌ی ایران اصلاحیه فرستاد  و گفت که حرف‌های رییس قوه قضاییه رو ناقص منتقل کردن اما حتی همون متنی هم که در این اصلاحیه  به عنوان اصل اظهارات آقای لاریجانی نقل شده نباید این قدر تند می‌بود.

یک احتمال اینه که ناخواسته  و شاید در حالت عصبانیت و بدون ملاحظات دیپلماتیک یه حرفی به زبون ایشون اومده که دیگه نمی‌شده جمعش کرد.  بعید نیست. اما احتمال دیگه اینه که جبهه‌بندی عوض شده باشه و لاریجانی‌ها که تا به حال کم و بیش در جبهه‌ی هاشمی بودن به جبهه‌ی مقابل پیوسته باشن. عدم حضور صادق لاریجانی در جلسه‌ی مجمع تشخیص، احتمال دوم رو تقویت می‌کنه با این حال هنوز برای قضاوت زوده.

واکنش روزنامه‌ی جمهوری اسلامی به اظهارات صادق لاریجانی هم در نوع خودش جالب بود! و البته این یادداشت به بهای دریافت تذکر کتبی از طرف قوه قضاییه تموم شد.

به هر حال کل این ماجرا - چه اون جواب تند به هاشمی، چه تذکر شتابزده به روزنامه جمهوری اسلامی -  نشون داد رییس قوه‌ی قضاییه هنوز با آداب و رفتار دیپلماتیک چندان میونه‌ای نداره.

البته اگر احتمال دوم درست باشه و ایشون آگاهانه و عامدانه داره علیه هاشمی موضع‌گیری می‌کنه تا در جبهه‌ی مقابل جای خودش رو باز کنه (در حالی که به طور طبیعی در شرایط فعلی متحد هاشمی محسوب می‌شه) نشونه‌ی اینه که پشت پرده اتفاقات جدیدی داره می‌افته.

بمب روحیه

می‌خوام یه موضوع جدید به نام "ویژگی‌های شخصیتی" باز کنم که خب از اسمش معلومه درباره‌ی چیه.

خوبه؟ 

این از شماره‌ی اول:

کسانی که هاشمی رو از نزدیک می‌شناسن از خوش‌بینی و امیدواری او زیاد می‌گن. مثلا این که تو بدترین شرایط زندان و شکنجه هم دست از دلقک‌بازی و در عین حال پی‌گیری جدی اهدافش برنمی‌داشته.

چند وقت پیش یه یادداشتی تو یکی از وب‌سایت‌های حامی دولت خوندم که نویسنده‌ش تلویحا از این که چرا هاشمی شرایط فعلی کشور رو نگران کننده دونسته انتقاد کرده بود. حالا به اینش کاری نداریم. فقط می‌خوام اون قسمتی رو که به موضوع این پست مربوط می‌شه نقل کنم:

من هاشمی را سال‌هاست که با امید به آینده می‌شناسم. چه در دوران جنگ که برای شنیدن خطبه‌های او در خاکریزها روزشماری می‌کردیم و گاه کار به پاتک زدن رادیوهای ترانزیستوری از تدارکات گردان و تیپ و لشگر می‌کشید و چه در دوران سازندگی که آنقدر گل و بلبلی سخن می‌گفت که هیچگاه احساس کرایه عقب افتاده و اقساط تلمبار شده و وصله‌هایی که هر روز بر لباس‌هایمان اضافه می‌شد نمی‌کردیم... بچه‌های جبهه به هاشمی بمب روحیه می‌گفتند. شهید اصغر ریحانی هم که با هاشمی احساس پسر خالگی می‌کرد او را به اسم کوچک صدا می‌زد و از بلوف‌های اکبر در هر گعده و سنگری یکی را رو می کرد. من هم شیفته برنامه‌های اصغر و شیدای بلوف های اکبر بودم. در عملیات بدر، خیبر، کربلای چهار و پنج و بعد هم اوج آن را در عملیات مرصاد شاهد بودم که اکبر در خطبه ها می گفت ما در گونی را باز کردیم تا همه منافقین بیایند و سر بزنگاه در کیسه را بستیم و گره زدیم و همه آها را به تور انداختیم. آنهایی که در روزهای اول مرصاد بودند حرف مرا خوب می فهمند.

و نقل قول‌های جالب‌تر:

هاشمی از زبان مهدی بارزگان

از زبان جلال رفیعی

از زبان آیت‌الله انواری

مهدی‌شون

اگر فاطمه شبیه‌ترین فرزند به پدرش باشه، مهدی نزدیک‌ترینه. از روزنوشت‌های هاشمی پیداست که از همون بچگی بیش‌تر از بقیه با پدرش بوده. مثلا وقتی همه می‌رن مسافرت و تعطیلات، مهدی (اغلب همراه فاطمه) با پدرش می‌مونه و حتی شب‌هایی که هاشمی نمی‌ره خونه و تو مجلس می‌خوابه مهدی هم پیشش هست. حتی وقتی هاشمی رو ترور می‌کنن مهدی خردسال هم می‌پره تو ماشین و با باباش می‌ره بیمارستان. تو خیلی از سفرای سیاسی خارجی هم مهدی هست. تو سفرها و بازدیدهای داخلی هم تا همین الان - تا قبل از رفتن به لندن - می‌شه تو عکس‌ها دور و بر پدرش پیداش کرد.

از اون طرف هاشمی هم به هوش و توانایی‌های مهدی بسیار می‌باله و خلاصه رابطه‌ی این دو تا به نظر میاد چیزی فراتر از پدر و پسری معمولی باشه. مهدی در واقع یه جورایی بازوی عملیاتی پدرش محسوب می‌شه. فلذا این که می‌گن "هاشمی باید از مهدی تبری بجوید" در واقع متلکی بیش نیست! چون امکان نداره مهدی کار مهمی رو به جز به خواست یا تایید یا اجازه‌ی پدرش انجام داده باشه.

اما برای این که ببینید پرونده‌ی مهدی چه قدر کلفته و حساسیت روی مهدی تا کجاست کافیه فقط به این نکته توجه کنید که یاران او (حمزه کرمی و مسعود باستانی) سنگین‌ترین مجازات‌ها رو در بین محکومین وقایع انتخابات 88 گرفتن. مهم‌ترین اتهام مهدی که در اظهارات منتقدان مدام تکرار و تاکید می‌شه، تشکیل دادن کمیته صیانت از آرا هست. ظاهرا منتقدان معتقدند تشکیل این کمیته نقش مهمی در آشوب‌های بعد از انتخابات داشته. 

البته پرونده مهدی کلفت‌تر از این حرفاست و سابقه‌ی درگیری او با سپاه هم به خیلی قبل‌تر می‌رسه. مثلا جریان پارس جنوبی.

نکته‌ی جالب دیگه در مورد آقا مهدی اینه که با فرزند رهبری (آقا مجتبی) هم‌سن هستند. نمی‌دونم در زمانی که دو خانواده همسایه بودن چند سالشون بوده اما در نوجوانی در اواخر جنگ هم‌رزم بوده‌ن و در یک جبهه علیه عراقیا می‌جنگیدن. اما بعد از جنگ...

هاشمی - جنگ - سپاه

محسن رضایی در مصاحبه‌ی اخیرش درباره‌ی جنگ، باز نکاتی رو مطرح کرده که تامل در اون‌ها می‌تونه زوایایی از رابطه‌ی هاشمی و سپاه رو روشن کنه و نشون بده که چه جوری تقابل هاشمی و سپاه به این جایی که الان هست رسیده.

رضایی در این مصاحبه توضیح می‌ده که سپاه امکانات بیشتری می‌خواسته و انتظار داشته که «کل امکانات کشور برای جنگ بسیج بشه» و از هاشمی انتقاد می کنه که با این خواسته‌ی سپاه مخالفت کرده و نه تنها کلیه امکانات کشور رو در اختیار سپاه قرا نداده بلکه با یه «پاتک» (همون کلک مرغابی خودمون) بالاخره جنگ رو تموم کرده:

براي چندمين بار جدا تأكيد مي‌كنم كه آن نامه را من براي آقاي هاشمي نوشتم و آقاي هاشمي گفته‌اند كه نامه به حضرت امام است، درحالي كه عنوان آن نامه براي امام نيست و من درهيچ نامه‌اي از امام تقاضاي امكانات نكرده‌ام. نامه‌اي كه از من خدمت امام بردند با عنوان آقاي هاشمي مي‌باشد. سپاه از سال 62 به بعد مسئله امكانات را مطرح مي‌كرد اما دوستان سياسي [هاشمی] به ما يك پاتك زدند كه مسائل تصميم‌گيري را پيچيده كرد. پاتك آنها اين بود كه مي‌گفتند سپاه مي‌تواند بجنگد اما به دنبال گرفتن امكانات از كشور است لذا وقتي ما صحبت از امكانات مي‌كرديم مي‌گفتند شما مي‌خواهيد سپاه را گسترش بدهيد و يك چنين فضايي ايجاد كرده بودند... اينكه فرماندهان مرتب مسئله كمبود امكانات را مطرح مي‌كنند معلوم مي‌شود كه ما براي جنگيدن امكانات مي‌خواستيم اما آقايان مي‌گفتند روز اول كه شما خرمشهر را گرفتيد اين مقدار امكانات نداشتيد اما اكنون مي‌گوييد براي گرفتن بصره امكانات چند برابر آزادي خرمشهر را مي‌خواهيم.
اين مسئله نكته مهمي را بيان مي‌كند و آن اينكه دوستان اعتقادي به بسيج امكاناتي كه به سقوط صدام منجر شود نداشتند. يك بار هم آقاي هاشمي صريحاً گفت كه شما مي‌رويد و بغداد را مي‌گيريد ولي اگر امريكا بمب اتم بزند شما چه خواهيد كرد؟
اگر چه اين سؤال مهمي بود ولي طرح آن براي توجيه عدم تصويب تقاضاي فرماندهان سپاه در بسيج كشور در جنگ بود. پس معلوم مي‌شود كه دوستان به شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» و «سقوط صدام» اعتقادي نداشتند بلكه دولتمردان ما بر اين عقيده بودند كه اين جنگ را نمي‌توانيم تا سقوط صدام ادامه دهيم و بايد آن را با يك عمليات موفق تمام كنيم...


هاشمی پیش‌تر گفته بود:

بودجه دولت نيز واقعاً كشش اين جنگ را نداشت... همچنين در همين موضوع درخواست بودجه از طرف نيروهاي رزمنده زياد شد و البته حق آنها نيز بود  [ای کلک!] و فرمانده سپاه نامه‌اي به امام نوشت و ليست بزرگي از لوازم مورد احتياج داد كه ليست آنچنان بزرگ بود كه امام فرمودند كه يك ابرقدرت هم نمي‌تواند آن را تهيه كند.






اعجاز تکرار یا "اینو که دیگه همه می‌دونن"

راجع به این شخص مذکور یه سری باورهایی در جامعه (هم بین عوام الناس و خواص الناس!) وجود داره که از فرط تکرار بی‌نیاز از استناد و اثبات شده. می‌خوام یه سری از این باورها رو این جا لیست کنم. تاکید می‌کنم که قصدم این نیست که بگم این باورها غلطه یا درسته. اصولا به نظر من برای رد یا اثبات بیش‌تر این ادعاها هنوز شواهد کافی وجود نداره.  خود من هم راجع به بعضیاشون نظر قطعی ندارم:

او ثروتی افسانه‌ای دارد.

او ـ یا فرزندانش ـ فساد مالی دارند.

او طرفدار توسعه به سبک چینی است و به توسعه سیاسی و دموکراسی اعتقاد ندارد.

او عامل ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر است.

او عامل عزل آیت الله منتظری است.

خاطره‌ای که او درباره تمایل امام به رهبری آیت الله خامنه‌ای نقل کرد دروغ بوده.

او بود که سپاه پاسداران را وارد فعالیت‌های اقتصادی کرد.

همون طور که گفتم برای اثبات این فرضیه‌ها هیچ وقت هیچ سند و مدرکی ارائه نشده؛ ‌اما این قدر تکرار شده‌ن که به عنوان یک واقعیت بدیهی از طرف اکثریت مردم پذیرفته شده‌ن و قابل چون و چرا نیستن.

روی همین اصل بود که در مناظره احمدی نژاد/موسوی، احمدی‌نژاد تله‌ی بسیار زیرکانه ای برای موسوی گذاشت که البته موسوی هم با هوشیاری و با جمله‌ی "اونا خودشون آدمای بزرگی هستن و من نماینده‌ی اونا نیستم" از روی تله پرید. موسوی به خوبی می‌دونست کسی که بخواد خودش رو در برابر این باورها قرار بده بازنده‌ی بلامنازع خواهد بود.



کجا ایستادن

رادیو فردا مصاحبه‌ی جالبی با سعید رضوی فقیه داشته درباره‌ی این موضوع که دایره‌ی نفوذ و قدرت هاشمی چه قدره و در جریانات اخیر چه تغییراتی کرده.

رضوی فقیه تحلیل جالبی داشته که در ادامه می تونید همین جا بخونید اما موضوع جالب دیگه‌ای هم در مورد این مصاحبه هست! تعداد زیادی از سایت های ارزشی این مصاحبه رو بازنشر کردن منتها با اندکی تصرف و تلخیص! قسمت‌هایی که دچار این تصرف و تلخیص شده با رنگ بنفش مشخص کردم. توصیه می‌کنم حتما این قسمت ها رو با متنی که این سایت ها منتشر کردن مقایسه کنید:



رضوی فقيه: آقای هاشمی رفسنجانی يکی از سياستمداران هوشمند و هوشيار ايران است که دقيقا بر اساس شرايط موجود و توانمنديها و نقاط قوت خودش سعی کرده است جايگاه خاصی در جريان اختلافات و بحران های فعلی پيدا کند.
گمانم بر اين است که تا همين ميزان هم، ايشان ريسک و خطر زيادی را پذيرفته که رو در روی بخش مهمی از قدرت رسمی جمهوری اسلامی ايستاده است. هر چند می شود گفت يکی از چالشهای رسمی امروز، چالش آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خامنه ای به صورت پنهان و بر سر مسائل جاری جمهوری اسلامی بوده است.
آقای هاشمی رفسنجانی يکی از آن سدها و موانعی است که در برابر يکدست شدن و يکپارچه شدن قدرت و حاکميت ايستادگی کرده است.

آقای رضوی، چرا آقای هاشمی رفسنجانی در يک سال اخير به نقد علنی روی آورده اند در حالی که رفتار سياسی که تا پيش از اين در مورد ايشان ديده شده بود، نوعی لابی گری بود و نه نقد سياسی؟

لابی گری و يا حتی گفت و گوی پنهان و چانه زنيهای پشت پرده مستلزم لوازم و شرايط خاصی است که هم به واقعيت های بيرونی و هم به توانائيهای افرادی که لابی، چانه زنی و يا گفت و گو می کنند، مربوط است.
به گمانم شرايط در ساختار جمهوری اسلامی و موازنه قوا و رفتار زمامداران کنونی جمهوری اسلامی در طول يکسال گذشته و حتی بيش از يکسال گذشته، به نحوی بوده که امکان چانه زنی و همچنين لابی گری را به طور کلی از آقای هاشمی سلب کرده است.

می بينيد که رسانه ها و تريبون ها، فحش دادن به آقای هاشمی را شروع کرده اند. بنابر اين طبيعی است که آقای هاشمی، قدرت لابی گری صددرصد خودش را تا حدی از دست داده است. يا حداقل فکر می کند اين لابی گريها به نتيجه مشخصی منتهی نخواهد شد. و مجبور شده است که به نامه نگاری، صحبت های علنی، مصاحبه های معنادار آشکار رو بياورد.

از طرفی ديگر احتمالا خطر قدرت گرفتن نيروهای افراطی را چنان ارزيابی می‌کند که به نظر نمی رسد با آن لابيگريهای پشت پرده بشود آن خطر را مهار کرد. و به همين دليل است که آقای هاشمی دقيقا قبل از انتخابات رياست جمهوری گذشته شروع به علنی کردن مواضعی کرد که قبلا فقط در جلسات خصوصی، احيانا مطرح و مورد بحث و بررسی قرار می گرفت.

اصولا آيا آقای هاشمی رفسنجانی در شرايط کنونی دارای قدرت و نفوذ است؟ اگر دارای قدرت و نفوذی هست اين نفوذ و قدرت در درون حاکميت ريشه دارد يا نفوذ و قدرتی است در لايه های پيرامون حاکميت؟


من گمان می کنم دستکم در طول يکسال گذشته آقای هاشمی رفسنجانی – به خصوص بعد از نگارش نامه سرگشاده ايی که به آيت الله خامنه ای نوشت و باز هم بيشتر از آن، بعد ايراد از خطبه های نماز جمعه روز ۲۶ تيرماه سال گذشته- نفوذ اجتماعی گسترده ای در سطح جامعه مدنی پيدا کرد.

امروز او به عنوان يک رهبر معتدل اصلاح طلب و مخالفت وضعيت موجود، شناخته شده است و همين موقعيت به آقای هاشمی رفسنجانی امکان مانور زيادی در جريان سازيهای اجتماعی داده است.
اما از طرف ديگر نبايد فراموش کنيم که آقای هاشمی رفسنجانی طی تمام دوران شکل گيری و تثبيت نظام جمهوری اسلامی، يک شخص ذی نفوذ و قدرتمند بوده که هم در ساختار آشکار قدرت نفوذ قابل ملاحظه ای داشته و هم در ساختار پنهان جمهوری اسلامی.

هنوز هم ايشان به عنوان رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام و رئيس مجلس خبرگان رهبری، امکان مانور دارد. در عرصه آشکار و پنهان ، به گمانم ،‌ نفوذ آقای هاشمی رفسنجانی همچنان قابل توجه و ملاحظه است.

در حوزه های علميه ، مابين مراجع، در ميان مردان قدرتمند جمهوری اسلامی ،‌در ميان جامعه روحانيت مبارز، احزاب راست و همچنين احزاب اصلاح طلب و بدنه مديريت دستگاههای لشکری و کشوری اين نفوذ قابل توجه و ملاحظه است. این امکان می دهد که وی بتواند به صورت پنهانی ، معادلاتی را در رقابت های پنهان درون جمهوری اسلامی رقم بزند. که ما در طول يکسال گذشته نمونه هايی از آن را مشاهده کرديم.
در بين طرفداران جنبش سبز اين انتقاد در طول يکسال گذشته به آقای هاشمی رفسنجانی وجود داشته که رفتارهای سياسی ايشان به شفافيت و قاطعيت رفتارهای سياسی آقايان موسوی و کروبی نيست.

آيا آقای هاشمی رفسنجانی در حوزه رفتارهای سياسی شان ،‌ مبانی رفتاری متفاوتی نسبت به آقايان موسوی و کروبی دارند؟

البته بايد بگويم اين دو پهلو بودن مواضع مورد انتقاد سران جمهوری اسلامی از جمله خود آقای خامنه ای هم بوده است. من گمان می کنم آقای هاشمی رفسنجانی موقعيت بسيار پيچيده ای دارد. در واقع می شود گفت ايشان نه می خواهد و نه صلاح است که مثل بقيه رهبران جنبش سبز، موضعگيری کند.

برای اينکه اساسا اگر آقای هاشمی رفسنجانی بخواهد نقش شخص يا جريان ديگری را بازی کند از تمام مولفه هايی که به او قدرت نفوذ قابل ملاحظه ای می بخشد، محروم خواهد شد.#


قابل درک هست که یک رسانه‌ی رسمی ارزشی به این راحتی نمی‌تونه مصاحبه با یکی از منتقدان رو از یک رسانه‌ی خارجی عینا نقل کنه، اما واقعا چه لزومی به این کار بود؟



ماجراهای دانشگاه آزاد ـ اپیزود اول

اول بذارید روزنویس‌های خود هاشمی رو یه مروری بکنیم. لطفا با دقت و کلمه به کلمه بخونید:


شنبه 10 خرداد 1365 - از امام خواستم دانشگاه آزاد اسلامی را در مقابل مخالفان تندرو تقویت کنند. فرمودند موارد اختلاف و نقاط نظر طرفین را بنویسم تا تصمیم بگیریم. نوشتم و فرستادم.

جمعه 16 خرداد 1365 - احمد آقا آمد... در مورد دانشگاه آزاد صحبت کردیم. گفت نامه‌ای که به امام در خصوص نقاط نظر مخالفان داده‌‌ام جلو امام است و هنوز نخوانده‌اند.

دوشنبه 19 خرداد 1365 - امام [در بخشی از سخنرانی عید فطر] در مورد شرکت دادن مردم در امور و اجازه تاسیس مدارس و دانشگاه‌های غیر دولتی تاکید بلیغ داشتند. خیلی خوب بود و جلو فتنه احتمالی را گرفت. (سخنان امام: قوی باشید و پشت هم باشید، دولت و ملت با هم باشد، ملت پشتیبان دولت در امور باشد، دولت خدمتگزار ملت، باید در امور شرکت بدهند مردم را، در همه امور. دانشگاه‌ها باید مردم درش دخالت داشته باشند. مردم خودشان به طور آزاد باید دانشگاه داشته باشند...)

سه شنبه 20 خرداد 1365 ـ ساعت هفت و نیم صبح به مجلس رسیدم. پیش از دستور درباره بیانات دیروز امام صحبت کردم. روی اتحاد و شرکت مردم در امور فرهنگی و مدارس و دانشگاه‌ها تاکید کردم. (صحبت‌های هاشمی در این نطق: بیانات بسیار مهم حضرت امام امت رهبر عظیم الشان انقلاب برای ما تکلیف مجدد می‌کند که یک مقداری روی این مسائلی که ایشان فرمودند دقت کنیم و ان‌شاءالله در برنامه‌های آینده خودمان اینها را به کار بگیریم. از ویژگی‌های رهبری امام این است که مسائل خاصی را در آن مقطعی که فکر می‌کنند لازم است ملت و مسوولان بدانند مطرح می‌کنند و درست مثل طبیب حاذقی، در موقع مناسب، دستورات لازم را می‌دهند. ما اگر از این نعمت الهی استفاده نکنیم تحقیقا شکر این نعمت را به جا نیاورده‌ایم و کفران نعمت در چنین شرایطی استحقاق عذاب سنگین دارد... بهترین قدردانی از نعمت رهبری و مردم این است که ما نماینده‌ها در درجه اول و مسوولان اجرایی و قضایی در درجه بعد به همین بیاناتی که امام فرمودند عمل کنیم.)

جمعه 23 خرداد 1365 ـ برای اقامه نماز جمعه به دانشگاه تهران رفتم. خطبه دوم درباره توضیح بیانات امام بود. (قسمتی از این توضیحات: الان می‌بینید که امام کم حرف می‌زنند... این که گاهی الان حرف می‌زنند نشان اهمیت قضیه است.)


فعلا اینو داشته باشید تا فردا...

کناره‌گیری؟

جنجال‌برانگیزترین حرف هاشمی در مصاحبه‌ای که جدیدا از او منتشر شده این حرفش هست که گفته "مایلم کناره‌گیری کنم اما..."

این حرف با استقبال و شادی زایدالوصف رسانه‌های جناح مخالف روبه‌رو شده و بقیه رو هم به فکر فرو برده.

اما نه. هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است! این حرف هاشمی فقط جواب سوالی بوده که مصاحبه‌کننده مطرح کرده. از گرایش سیاسی مصاحبه کننده خبر ندارم ولی بعید نیست طرح این سوال با قصد و غرض بوده باشه. به هر حال نفس مطرح شدن این موضوع از نظر تبلیغاتی می‌تونه مورد استفاده قرار بگیره. کما این که تیتر اصلی مصاحبه و روی جلد هم از همین جمله‌ گرفته شده. (شاید هم صرفا برای جلب توجه و فروش بیش‌تر باشه)

اما به هر حال او کسی نیست که خسته یا دلسرد یا عصبانی بشه. حتما تا آخرین لحظه از تمام امکاناتش استفاده خواهد کرد و اگر روزی کناره‌گیری کنه معنیش اینه که جبهه‌ی جدیدی گشوده شده؛ دقیقا همون نکته‌ای که نماینده‌ی اصولگرای مجلس هشتم مصباحی مقدم روش انگشت گذاشته و هشدار داده:

آقاي هاشمي رفسنجاني در سطوح بين‌المللي نيز شخصيتي شناخته شده است كه هم كشورهاي منطقه و هم كشورهاي فرامنطقه‌اي روي مواضع ايشان حساب باز مي‌كنند، و اگر ايشان از صحنه‌ي سياسي كنار برود يك نقطه ضعف جدي براي كشور و نظام تلقي مي‌شود و آنها اين را هم ضعفي در اركان نظام جمهوري اسلامي تلقي مي‌كنند... كنار رفتن شخصيتي سياسي در اين حد اين‌طور نيست كه از نظر آنها بدون تحليل باقي بماند و آنها تحليل‌هاي مختلفي خواهند كرد كه آن تحليل‌ها به نفع نظام نخواهد بود يا اين‌كه آنها مترتب بر تحليل‌ها ممكن است برنامه‌ريزي كنند و اقداماتي انجام دهند كه نيات‌شان نيات خيرخواهانه‌اي نخواهد بود و شخصي مثل آقاي رفسنجاني بايد آثار يك چنين تصميمي را پيش‌بيني كند و بر اساس همين پيش‌بيني تصميم بگيرد +

وب‌سایت مربوطه

ورژن جدید وب‌سایت رسمی هاشمی که به گمانم از انتخابات پارسال راه‌اندازی شده نسبت به قبلی بسیار فعال‌تر، پویاتر و البته جنجالی‌تره.

یکی از جنجالی‌ترین بخش‌های سایت، انتشار خاطرات و روزنوشت‌های قدیمی هاشمی هست که انتخاب‌ و تیتر‌بندی‌ش متناسب با جریانات روز انجام می‌گیره. تا اون جا که یادمه اولین بار این ترفند در ماجراهای بعد از نماز جمعه‌ی 26 تیر هاشمی به کار گرفته شد و از اون موقع تا الان به همون منوال ادامه پیدا کرده.

خیلی خیلی بعیده که هاشمی شخصا بیاد این خاطرات رو انتخاب کنه و تیتر و سوتیتر دربیاره. نه وقتش رو داره نه حال و حوصله‌ش رو. حتی ایده‌ی این ترفند هم بعیده مال خود هاشمی باشه. اما این شخص هر کی که هست قطعا بسیار مورد اعتماد بوده و ضمنا تسلط زیادی بر خاطرات، نوشته‌ها و مسایل مربوط به هاشمی داره. ضمنا از شور و شرش برمیاد که خیلی جوون باشه. شاید به اقتضای همین جوانی هست که این قدر اصرار داره نقطه نظر شخصی خودش رو به مخاطبش بقبولونه و به برداشت شخصی خواننده زیاد اعتماد نکنه! استفاده از فونت‌های درشت و تیترهای کاملا جهت‌دار، استفاده از گیومه‌های فراوان برای تاکید مضاعف روی کلمات و عبارت‌های مورد نظر، استفاده‌ی بی‌رویه از صفت و قید و... رو در همین راستا می‌شه ارزیابی کرد.

این سبک نگارش و تنظیم مطلب درست برخلاف رویه‌ی خود هاشمی هست که سعی می‌کنه حتی‌الامکان از اظهار نظر شخصی و حهت‌گیری پرهیز کنه و در همون روزنوشت‌هاش هم روایتی گزارش‌گونه، مکانیکی و خالی از احساسات و معمولا بدون قضاوت داره که به نظر من بین سیاستمدارای ایرانی از این نظر بی‌نظیره.

به جز رعایت اصول حرفه‌ای گزارش‌نویسی، این که هاشمی حتی الامکان درباره‌ی موضوعات مختلف جهت‌گیری و اظهار نظر شخصی نمی‌کنه یک دلیل عمل‌گرایانه داره و اون اینه که برای خودش دردسر و دشمن اضافی درست نکنه. هر اظهار نظری یه سری موافق داره و یه سری مخالف. هاشمی همیشه ترجیح داده از خیر طرفداری موافقان بگذره و در عوض از دشمنی مخالفان در امان بمونه.

اما رویه‌ی وب‌سایت شخصی‌ش درست عکس اینه. این وب‌سایت با جهت‌گیری غیرمستقیم (و بعضا مستقیم) درباره‌ی تقریبا تمام مسایل سیاسی روز، به قیمت برانگیخنتن دشمنی مخالفان، سعی در جلب همراهی موافقان داره.

من فکر می‌کنم حرکت هاشمی و وب‌سایت شخصی‌ش در دو جهت مخالف باعث می‌شه اثر هم‌دیگه رو خنثی کنن و در نهایت شاید به نفع او نباشه. اگر من جای سردبیر سایت بودم در این قضیه افراط نمی‌کردم.

اما جذاب ترین قسمت این وب‌سایت برای من لینکدونی سمت چپ سایت هست که به تمام مطالبی که درباره‌ی هاشمی در رسانه‌های رسمی داخل ایران منتشر می‌شه لینک می ده: چه مثبت چه منفی! یعنی سایت خود هاشمی به مطالبی که شدیدترین حملات و اتهامات رو متوجه هاشمی می‌کنه لینک می‌ده! این اقدام بی‌نظیر این وب‌سایت به نظر من واقعا جای تقدیر و تحسین داره و نشانه‌ی ظرفیت بالای نقدپذیری هاشمی و ذهنیت باز و به‌روز سردبیر سایت هست.

چشم اسفندیار

من اول جوابیه‌ی دفتر هاشمی رو خوندم.  وقتی خوندمش گفتم باید کار محسن باشه. دقیقا یاد اون انفجارش تو جلسه افتتاح یکی از خطوط مترو افتادم. ذاتا آدم آرومیه ولی معلوم بود دیگه تحملش تموم شده. دیگه نمی‌کشه.

بعد که یادداشت منتشره در وطن امروز (که این نامه جوابیه‌ی اون بوده) خوندم دیگه مطمئن شدم که جوابیه یا نوشته‌ی محسنه یا مهدی. اصلا اون یادداشت رو حسین قدیانی از زبون "پسر هاشمی" نوشته. و چه قدر هم ماهرانه نوشته. بیخود نیست که محسن (یا مهدی) رو این جوری آتیش زده. 

بعضیا این جوابیه رو با نامه‌ی پارسال هاشمی به رهبری مقایسه کردن ولی این کجا و اون کجا! نامه‌ی هاشمی کاملا کنترل‌شده، هدف‌دار و چندلایه بود، این جوابیه عصبی و کمی آشفته ست. بیشتر آدم رو یاد کروبی میندازه تا هاشمی.

بهتر بود نویسنده‌، جوابیه رو به اسم خودش منتشر می‌کرد،‌ نه به اسم دفتر هاشمی.  البته خب اینا چون دارن چوب پدرشون رو می‌خورن لابد به خودشون حق می‌دن از کیسه‌ی همون پدر خرج کنن. محسن چند بار هم در مصاحبه‌هایی که داشته گلایه کرده از سکوت پدرش. پدرش هم لابد دیگه نتونسته بیشتر از این در مقابل بی‌تابی بچه‌ش مقاومت کنه. ولی مطمئن نیستم این تسلیم عشق پدری شدن به نفعش باشه. در واقع داره یه جورایی می‌افته تو دام رقیب. رقیب زیرکی که به درستی فهمیده چشم اسفندیار هاشمی، خانوداه‌ش هستن.

من شکست هاشمی در انتخابات 84 رو هم معلول اعتماد بی‌قید و شرط هاشمی به پسرش مهدی می‌دونم که در امور تبلیغاتی بسیار ضعیف عمل کرد.

وب‌سایت رسمی هاشمی هم که فکر می‌کنم توسط پسر محسن اداره می‌شه بدجوری داره تک‌چرخ می‌زنه.

هاشمی اگر نتونه بچه‌هاش رو کنترل کنه، کارش در مقابل لشگر مجهز رقیب زیرکش سخت خواهد بود.


 پی‌نوشت: علی و آرمان در کامنت‌هاشون نکات قابل توجهی رو در مخالفت با این یادداشت من گوشزد کردن.

 مرتبط: علت اعتراض دفتر رفسنجانی به 'سکوت مصلحت آمیز رهبر' (بی‌بی‌سی)


کلک مرغابی

محمد کرمی راد نماینده مردم کرمانشاه در مجلس شورای اسلامی و از فرماندهان دفاع مقدس درباره‌ی پذیرش قطع 598 گفته:

در قضیه ی قطعنامه رزمندگان بیشتر گول بازی سیاسیون را خوردند. منظور ما از سیاسیون کسانی می باشد که در رأس آنها فرمانده عالی جنگ آقای هاشمی رفسنجانی بود. ایشان قصد داشت جنگ را با استراتژی سیاسی به پایان برساند، در حالیکه ما می توانستیم با استراتژی نظامی موازنه جنگ را به نفع خود به پایان برسانیم... آقای هاشمی رفسنجانی با استفاده از یک برآوردی که توانست از نیروهای نظامی از رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت بگیرد، تا حد زیادی توانست به نقشه خود عمل کند...
 آقای هاشمی برآورد هزینه ای را که گرفته بودند برای عملیات های سنگین بود و به کسی نگفته بود که آن را برای عرضه به امام می‌خواهد، بنده در آن زمان فرمانده لشکر بودم و در جلسه ای که با حضور محسن رضایی داشتیم، ایشان با ناراحتی از کار آقای هاشمی یاد کردند. آقای هاشمی پس از گرفتن برآورد هزینه، به همراه اعضای هیئت دولت... به خدمت امام رسیدند و ایشان را مجاب به پذیرش قطعنامه کردند...

چهار سال پیش محسن رضایی درباره‌ی همین ماجرا گفته بود:

[آقایا هاشمی] از ما پرسيدند براي پايان دادن جنگ چه مي‌خواهيد. آن زمان سپاه نامه‌اي را براي آقاي هاشمي ـ نه امام ـ تنظيم كرد زيرا امكانات كشور در اختيار مسئولان سياسي كشور بود. در اين نامه براي پيروزي در جنگ امكاناتي خواسته شده بود. آقاي هاشمي هم اين نامه هم چند نامه ديگر از جمله آقاي خاتمي وزير ارشاد وقت، نامه ميرحسين موسوي به عنوان مسئول دولت، و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد گفته بود كه نظاميان اين گونه مي‌گويند و مسؤولان سياسي و اقتصادي هم مي‌گويند پول نداريم. شما تكليف را روشن كنيد و امام هم با پذيرش قطعنامه موافقت كردند. +

کی بود؟

یکی از مسایلی که در سال‌های اخیر درباره‌ی فعالیت‌های اقتصادی سپاه مطرح می‌شه اینه که در زمان هاشمی این فعالیت‌ها آغاز شده. حتی بعضیا معتقدن که خود هاشمی این کار رو کرده.

اما آیا فعالیت‌های اقتصادی سپاه از دولت هاشمی شروع شد؟

تنها جایی که من دیدم خود هاشمی درباره‌ی این موضوع صحبتی کرده در دیدار چند هفته پیش با استانداران سابق هست که گفته:

 اولا در آن زمان تمام امکانات صنعتي لجستیکی کشور در اختیار سپاه بود. در اختیار گرفتن این امکانات بعد از جنگ به هیچ روش دیگری میسر نبود و اقدام من تاکتیکي برای آزاد کردن بخش عظيمی از امکانات ملي بود که بلوکه شدن آن در نزد سپاه توجیهی نداشت. ثانیا گیریم که چنین باشد، استمرار حضور پر رنگ سپاه در عرصه اقتصادی الآن چه توجیهی دارد؟

یکی از نقاط عطف مناظره‌ی انتخاباتی احمدی‌نژاد و رضایی، لحظه‌ای بود که در مقابل کنایه‌ی احمدی‌نژاد که به رضایی گفت تو سابقه‌ی اقتصادی نداری رضایی از دهنش پرید و گفت در زمان جنگ کشور رو ما (سپاه) اداره می‌کردیم.

اصولا رابطه‌ی هاشمی با سپاه طوری نبوده که وارد شدن سپاه در فعالیت‌های اقتصادی نفعی برای او داشته باشه. رابطه‌ی هاشمی با سپاه از همون زمان جنگ رو به تیرگی گذاشت. ببینید مجتبي ذوالنور جانشين نماينده ولي فقيه در سپاه پاسداران از هاشمی زمان جنگ چه جوری یاد می‌کنه:

یك هاشمي نيز هاشمي زمان جنگ بود كه در بعضي موارد با امام(ره) نيز اختلاف داشت البته من نمي‌توانم اين هاشمي را به صورت جدي تاييد كنم زيرا در صورت تاييد وي يعني امام خميني(ره) اشتباه كرده است و نمي‌توان بگويم اين آقاي هاشمي بر روي چشمان بنده جا دارد.

و درباره‌ی هاشمی رییس جمهور می‌گه:

رهبر معظم انقلاب در همين زمان بحث شبيخون فرهنگي و تهاجم فرهنگي را مطرح كردند و همچنين به فاصله طبقاتي اشاره كردند. به همين دليل نمي‌توان به راحتي آقاي هاشمي را در اين دوره تاييد كرد.

متاسفانه اطلاعات کافی در دست نیست تا بشه فهمید که هاشمی در گسترش فعالیت ‌های اقتصادی سپاه واقعا نقش داشته یا نه؟ اگر داشته چه قدر؟ آیا راضی بوده؟ آیا مقاومت کرده؟...